زیپ شلـــــــوار
این خاطره یکی از بچه هاست :
خدایی درد داره .. خیلیم درد داره...
دوساعت اون بالا پشت تیریبون وایستی ..مقالتو بخونی.. اونم یه طور ژست بگیری که انگار
رئیس دانشگاهی.. یه جور بخونی انگار زیباترین صدارو داری ... و
در اخر که تموم میکنی از پشت تریبون میای بیرون...
در کمال ارامش سینه جلو ..ونگاه مغرور امیزی به جمعیت حاضر میندازی..
در همون حال که انتظار داری صدای کف و تشویق بره بالا...
صدای خنده منفجر میشه و سالنو پر میکنه...
خشکت میزنه و با دهان باز همه رو نگاه میکنی...
یه نگاه به سرتا پات میندازی که با صحنه ی خجالت اوری رو برو میشی
و اون چیزی نیس جـز : زیپ شلوارت تا بیخ بازه ...
( من نبودماااا این بنده خدا پسر بوده خخخخخخخخخخ قابل توجه پسرای هواس پرت )